زندگینامه لگولاس
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
زندگینامه لگولاس
نوشته شده در پنج شنبه 11 / 2 / 1393
بازدید : 13376
نویسنده : ابوالفضل رخشانفر


اطلاعات ضروری:

نوع : الف ها

تاریخ تولد : ناشناخته

تاریخ ترک سرزمین میانه : 120 دوران چهارم

محل زندگی : سیاه بیشه - ایتیلن

والدین : پدر ؛ تراندویل- مادر ؛ نامعلوم

خواهر و برادر : نامعلوم

همسر : نامعلوم

فرزند : نامعلوم

اسلحه : تیرکمان و یک چاقوی بلند سفید

اسب : آرود

هدیه گالادریل : تیرکمان گالادهیریمی و تیردانی از تیرها


جزئیات زندگی نامه:

لگولاس سبز برگ، پسرپادشاه الف های سیاه بیشه، به عنوان نماینده الف ها در یاران حلقه انتخاب شد.تحمل و پایداری، بینایی دقیق و مهارت او در جنگیدن کمک بزرگی در ماموریت آنها بود ولی وفاداری و صداقت و دوستی و رفاقت او حتی چیز بزرگتری برای همراهانش بود.لگولاس مشتاق هابیت ها بود واوبه آراگون علاقه داشت و او را همراهی می کرد، ولی عجیب ترین عهد وپیمانی که وی بست دوستی با گیملی دورف بود.
چیزهای کمی درباره اوایل زندگی لگولاس مشخص است، تاریخ تولد او نامعلوم است,بهرحال او برخی اشارات نامعلوم به سنش کرده است
بقیه درادامه مطلب


لگولاس گفت : اینجا قدیمی است (فنگورن )، خیلی قدیمی. آنقدر قدیمی که دوباره کم و بیش احساس جوانی می کنم، احساسی که از وقتی با شما بچه ها سفر می کنم به من دست نداده بود . دو برج - سوار سفید - ص 94

لگولاس گفت : پانصد بار برگ های قرمز در خانه من در سیاه بیشه بر روی زمین افتاده است ولی حتی یک مقدار هم از گذری شدن زمان به نظر ما نرسیده است. دو برج - پادشاه تالار طلایی- ص 111

او گفت : اینها عجیب ترین درخت هایی هستند که من تا به حال دیده ام و من درختان بلوط فراوانی از دوران اکورن تا دوران ویرانی دیده ام. دو برج - جاده آیزنگارد - ص 152

بر اساس این تفاسیر به نظر می رسد که لگولاس در دوران جنگ حلقه حداقل چند صد سال داشته است، و حتی چند هزار سال هم ممکن است، ولی یک سن دقیق نمی تواند معلوم باشد. سنی که به شخصیت لگولاس در فیلم ارباب حلقه ها به کارگردانی پیتر جکسون می دهند 2931 سال است; بهرحال، این حالت نیز اساس و مرجع درستی ندارد.

این باید مورد توجه قرار بگیرد که در کتاب داستان های گمشده جلد دوم، یک الف به نام لگولاس سبز برگ در سقوط گندولین در دوران اول حاضر بوده است. ولی این الف یکی از نولدور بود و به تول ارسییا رفت جایی که او همان جا باقی ماند وبدین ترتیب ما مطمئنیم که او همان لگولاس یاران حلقه نیست.

لگولاس یکی از الف های جنگلی از نژاد سینداری بود. پدرش تراندویل یکی از سیندارها بود که، زمانی حدود سال 1000 در دوران دوم از لیندون آمده بود. الف های سیاه بیشه مسلما" از الف های جنگلی بوده اند، و لگولاس هم خودش را یکی از الف های نژاد جنگلی معرفی کرد. اینکه چه کسی مادر لگولاس است نامعلوم است، و بعضی ها فکر می کنند که او ممکن است از الف های جنگلی باشد، ولی هیچ مدرک ماخذی در این باره وجود ندارد.

پدر لگولاس، تراندویل تورین سپر بلوط و همراهانش را زمانی که آنها از سیاه بیشه عبور می کردند تا خود را به تنها کوه برسانند را در سال 2941 زندانی کرد. تراندویل همچنین بیل بو را هم ملاقات کرد، که به او لقب دوست الف ها را داد و او در نبرد پنج سپاه جنگید. این هم معلوم نیست که آیا لگولاس هم درگیر این اتفاقات شده است یا خیر.

در 21 مارچ 3017 ، آراگورن گالم را به سیاه بیشه برد تا آنجا اسیر باشد و درباره تعقیب بیلبو و حلقه یگانه بازجویی شود. گالم روز و شب محافظت می شد، الف ها نسبت به او ترحم داشتند و به او اجازه می دادند که از یک درخت که تنها بود، بالا برود. یک شب در جون 3018 ، او از پایین آمدن از درخت امتناع کرد. الف های جنگلی مورد حمله اورک ها قرار گرفتند و گالم در آن درهم و برهمی فرار کرد.

لگولاس به ریوندل فرستاده شد تا خبر فرار گالم را اطلاع بدهد. در 25 اکتبر، او در شورای الروند حضور داشت، جایی که تصمیم گرفته شد که حلقه یگانه به موردور فرستاده و نابود شود. فرودو بگینز برای این کار داوطلب شد، و لگولاس به عنوان نماینده الف ها در یاران حلقه انتخاب شد تا حامل حلقه را همراهی کند. یاران حلقه در 25 دسامبر 3018 ریوندل را ترک کردند.

یاران حلقه هنگام گذشتن از دروازه شاخ قرمز در کوه های مه آلود به وسیله کولاک متوقف شدند. لگولاس قادر بود که روی برف راه برود و پیش روی کولاک را تشخیص دهد. او به همراهانش خبر داد که بیشتر از آن نمی توانند به حفره کندن در مسیرشان ادامه بدهند.

گاندلف به گروه یک راه پیچ اندر پیچ زیر کوه ها از میان معادن موریا را پیشنهاد کرد. لگولاس مخالف این نقشه بود، هر چند که الف های هولین قبلا" در یک دوره ای با دورف های خزد-دوم داد و ستد داشتند، ولی شیطان در آنجا بیدار شد و موریا حالا یک شهرت شیطانی و شوم داشت. ولی یاران حلقه زمانی که توسط گرگها مورد حمله قرار گرفتند مجبور شدند تصمیم بگیرند. لگولاس بسیاری از آنها را با تیرهایش کشت، و یاران سریع راهشان را به طرف دروازه غربی موریا ادامه دادند.

دروازه غربی زمانی محل بازرگانی بین الف ها و دورف ها بوده است. لگولاس و گیملی هر دو انکار می کردند که مردمشان مسئول شکاف ایجاد شده بین دو نژاد بوده اند. گاندالف اصرار کرد که الف و دورف همچنان دوست باقی بمانند چون او به کمکشان احتیاج دارد.

سفر از میان موریا چندین روز طول کشید. در 15 ژانویه در تالار مازاربول، آنها آرامگاه بالین را پیدا کردند، کسی که یک گروه را سی سال پیش به موریا هدایت کرده بود ولی آنها به سرنوشت شومی دچار شده بودند . بعد از آن یاران مورد حمله اورک ها قرار گرفتند. لگولاس به گلوی دو تا از آنها تیر زد، و همه همراهان سیزده نفر را کشتند. اورک ها عقب نشینی کردند و یاران فرار کردند. لگولاس مجبور شد تا گیملی را بکشاند تا او را از مقبره پادشاهش بالین دور کند.

بر روی پل خزد – دوم ، لگولاس یک موجود از سایه و آتش دید که نزدیک می شود و فهمید که آن یک بالروگ است. گاندلف به دیگران گفت که فرار کنند و او با بالروگ جنگید تا زمانی که هر دو به درون مغاک سقوط کردند.

یاران راهشان را به طرف جنگل های لوتلورین ادامه دادند. لگولاس فهمید که فرودو و سام عقب ماندند، و آنها توقف کردند تا زخمهای هابیت ها را درمان کنند. به هر حال آنها به مرزهای طلا بیشه رسیدند. لگولاس هرگز در لوتلورین نبوده است، ولی او شنیده بود که الف هایی که هنوز آنجا زندگی می کنند بوسیله یک نیروی مخفی محافظت می شوند.

در نیمرودل، لگولاس یک آواز الفی خواند که نهر نامیده می شد. سپس او شروع کرد به بالا رفتن از یکی از درختان مالورن تا به دنبال جان پناهی برای همراهانش باشد، ولی یک صدای صحبت کردن به زبان الفی از بالای شاخه ها او را متوقف کرد. الف ها نگهبانان مرزهای لوتلورین بودند، و آنها صدای آواز خواندن لگولاس را شنیده بودند و او را به عنوان یکی از همنوعان شمالی شان شناخته بودند. آنها از او تقاضا کردند که همراه فرودو به بالای سکوی چوبی یا فلت بیایند.

فرمانده خودش را هالادیر معرفی کرد و لگولاس به او گفت که همراهانش چه کسانی بودند. هالادیر وقتی که شنید یکی از آنها دورف هستند راضی نبود. بعد از سوال کردن از لگولاس او قبول کرد که گیملی می تواند بماند، ولی به شرطی که لگولاس مراقب او باشد.

روز بعد گیملی امتناع کرد که تنها فرد گروه باشد که زمانی که از میان درختان عبور می کنند چشمانش بسته باشد. دورف گفت که او قبول خواهد کرد اگر لگولاس هم چشمانش بسته باشد، و الف پاسخ داد " امان از دست این دورف ها و کله شقی آنها ! ". سرانجام آراگورن آنها را قانع کرد که توافق بکنند و تمام یاران با چشمان بسته رفتند، با وجود این لگولاس خوشحال نبود.

لگولاس گفت: " افسوس که چه روزگار پر حماقتی است ! " اینجا همه دشمنان یک دشمن هستیم، آن وقت من باید با چشمان بسته راه بروم، در حالی که آفتاب سرزمین جنگلی ، زیر برگ هایی از طلا دل آدم را از شادی پر می کند. یاران حلقه – لوتلورین – ص 362

روز 17 ژانویه در کاراس گالادهون، یارن قبل از ارباب و بانوی طلا بیشه به آنجا برده شدند. یاران برای یک ماه در لوتلورین باقی ماندند. الف های لوتلورین برای گاندلف سوگواری کردند، ولی لگولاس آنها را برای دیگران ترجمه نکرد چون او هنوز از ازدست دادن جادوگر اندوهگین بود. لگولاس بیشتر وقتش را در میان الف ها می گذراند، او همچنین گیملی را همراه خودش می برد و آن دو شروع کردند به محکم کردن پیوند دوستی بین خودشان که همراهانشان را بسیار متعجب کرد.

در 16 فوریه یاران لوتلورین را ترک کردند. لگولاس یک کمان گالادهیریمی و یک تیر دان پر از تیر از بانو گالادریل دریافت کرد. آنها به طرف آندوین پایین رفتند، و لگولاس یک قایق را با گیملی شریک شد. دورف به خاطر جدا شدن از گالادریل اشک ریخت و متحیر شد که چرا به دنبال این ماموریت آمده است. لگولاس دوستش را دلداری دارد.

" افسوس بر همه ما! بر همه آنها که در این روزگاران پسین پا به عرصه گیتی می گذارند. زیرا اسم این روزگار چنین است: یافتن و از کف دادن، به مانند کسانی که ساحل را از قایق شناورشان در رودخانه می بینند. ولی من تو را نیک بخت می شمارم گیملی پسر گلوین: زیرا از کف دادن تو ، به اراده خود تو است و فرصت انتخابی دیگر را داشتی. ولی تو همراهانت را رها نکردی و کمترین پاداشت خاطره لوتلورین است که همیشه شفاف و بی خدشه در قلبت خواهد ماند و رنگ نخواهد باخت و طراوتش را از دست نخواهد داد. " یاران حلفه – وداع با لورین – ص 395

در شب 23 فوریه، اورک ها به یاران حلقه از طرف ساحل شرقی تیر انداختند. سپس یک سایه بزرگ از بالای سر آنها عبور کرد، ستاره ها ناپدید شدند، و ترس به درون قلب های یاران نفوذ کرد. لگولاس به طرف سایه تیر اندازی کرد و سپس یک صدای جیغ از آسمان به پایین افتاد. الف نمی دانست که چه چیزی را زده است، ولی فرودو احساس کرد که آن چیزی که از بالای سر آنها پرواز کرده است یکی از نزگول ها بوده است. آن طور که بعدا" معلوم شد، لگولاس یکی از اژدها هایی را که توسط نزگول ها به عنوان مرکب استفاده می شده است را زده است، با وجود این سوار آن زنده ماند. در 26 فوریه در آمون هن، وقتش بود که راه بعدی شان را را انتخاب کنند. فرودو تنهایی رفت که تصمیم بگیرد چه کار کند. لگولاس حدس زد که آنها با همراهی با او به او کمک خواهند کرد، گفت که او به رفتن به میناس تریت رای می دهد، ولی در نهایت او به هر کجا که فرودو انتخاب کند خواهد رفت. " بدرود گفتن اکنون نشانه بی وفایی است. "

ولی بعدا" برومیر به آنها گفت که او و فرودو مشاجره کردند و بعد فرودو ناپدید شد. اعضای یاران حلقه به مسیرهای مختلف رفتند تا به دنبال او بگردند. لگولاس و گیملی در میان درختان با اورک ها روبه رو شدند و بسیاری از آنها را کشتند، ولی بعدا" آنها صدای شیپور بزرگ برومیر را شنیدند. آنها بسیار دیر به کمک او آمدند، چون او در حال دفاع از مری و پی پین کشته شده بود. آراگورن حکم کرد که فرودو و سام به طرف موردور رفته اند و مری و پی پین به طرف آیزنگارد برده شدند. او تصمیم گرفت که آنها باید اورک هایی را که دو هابیت جوان را اسیر کرده اند تعقیب کنند. لگولاس گفت که آنها نباید جسد برومیر را برای لاشخورها رها کنند، بنابراین آنها جسد او را در یک قایق به طرف پایین آندوین فرستادند.

آنها با گامهای سریع و چابک به دنبال آنها رفتند و 45 فرسنگ را در زمین های روهان در کمتر از چهار روز طی کردند. لگولاس احتیاجی به خوابیدن ندارد، و او به استراحت و توقف میلی نداشت. او به همراهانش اصرار می کرد که به سوی جلو بروند. می گفت: " فکر آنکه آن بچه های شاد را مثل بره به زور می برند، دلم را آتش می زند.

چشمان تیز لگولاس قادر بودند که دنباله دشمنانشان را از یک مسافت بسیار زیاد از میان زمین ها ببیند. در صبح چهارمین روز، او یک گروه از مردان سواره را از پنج فرسنگی دید که نزدیک می شوند. آنها سواران روهان بودند که توسط ائومر فرماندهی می شد، ارتشبد سوم چابک سوار، که خواستار دانستن ماموریت آنها شد. زمانی که گیملی و ائومر نزدیک بود که سر توهین به گالادریل بینشان دعوا شود، لگولاس سریعا" به دفاع از دوستش پرداخت، ولی آراگورن مداخله کرد.

آراگورن خود را به عنوان وارث ایزیلدور معرفی کرد، و به نظر لگولاس رسید که یک شعله سفید بر روی پیشانی آراگورن مانند یک تاج می درخشید. ائومر به داستان آنها گوش داد وبه آنها اسب هایی داد که حرکت آنها را در مسیرشان تسریع ببخشد. لگولاس بدون زین و افسار سوار بر آرود شد، و گیملی هم با ناراحتی در پشت او نشست.

ائومر گفت که سوارانش همه اورک ها را کشته اند، و سپس سه شکارچی به کپه سوخته شده لاشه ها در نزدیک مرز فنگهورن رسیدند، آنها هیچ نشانی از هابیت ها پیدا نکردند. آن شب آنها یک پیرمرد عجیب نزدیک محل اقامتشان دیدند، و بعد اسب هایشان فرار کردند. لگولاس گفت که اسب ها نترسیده بودند ولی گویا که یک دوست قدیمی را ملاقات کرده بودند.

صبح روز بعد، رد هابیت ها آنها را به درون جنگل فنگهورن هدایت کرد. لگولاس افسانه هایی در میان مردمانش شنیده بود که اونودریم ها یا انت ها از زمان قدیم آنجا زندگی می کرده اند. جنگل احساس قدیمی بودن به او می داد و پر از خاطره. او فهمید که درختان شیطانی نبودند با وجود این تکه هایی از تاریک هم وجود داشت، ولی یک حس هشیاری و عصبانیت وجود داشت، که جنگل به آن تن داده بود.

لگولاس در یک نظر کوتاه متوجه پیرمردی شد که در شنلی خاکستری در میان درختان قدم می زند. آنها اول فکر کردند که او سارامون است، ولی بعد پیرمرد شنلش را درآورد و لگولاس او را به عنوان گاندلف تشخیص داد. جادوگر از جنگش با بالروگ و بازگشتش به عنوان گاندلف سفید را به آنها گفت. او پیغام هایی از جانب گالادریل آورده بود، که به لگولاس گفته بود:

" لگولاس سبز برگ، ای که در زیر درختان دیر زمانی به شادی زیسته ای. مراقب دریا باش! اگر فریاد مرغان نوروزی را در ساحل بشنوی دیگر دلت را در جنگل آرامشی نخواهد بود. " دو برج – سوار سفید – ص 106

لگولاس زمانی که گاندالف به آنها گفت که مری و یی پین با یک انت به نام چوب ریش در امان هستند و انت ها می خواهند بر علیه سارامون قیام کنند شگفت زده شد، سارامون کسی بود که درختان زیادی را در جنگل نابود کرده بود. گاندلف شتاب داشت. وقتی که شدوفکس به ندای گاندلف پاسخ داد، اسب های دیگر آرود و هاسافل هم با او آمدند چون شدوفکس سردسته آنها بود و این او بود که لگولاس صدایش را شنیده بود که آنها را به ملاقات در شب دعوت کرده بود.

در ادوراس، گاندالف شاه تئودن را متقاعد کرد که برای جنگ با سارامون بتازد. لگولاس در زره با سواران روهان به صف در آمد و با آنها تازید. در نبرد هلمز دیپ در شب 3- 4 مارچ، ارتش ده هزار نفری سارامون اقدام به یک یورش به روهیریم ها کردند. لگولاس با کمانش و چاقوی بلندش حسابی سرش شلوغ بود. در پایان او چهل و یک اورک را کشته بود، ولی گیملی با یک عدد از او جلوتر بود.

سرانجام گاندلف با ارکنبراند و هزار سوار رسید. نگاه کنید، لگولاس شگفت زده شده بود که جنگلی در یک شب در دره ظاهر شده است. اورک ها به درون جنگل فرار کردند و دیگر هرگز دیده نشدند. بعدا" زمانی که لگولاس از میان درختان به طرف جاده آیزنگارد می تاخت، او یک خشم بزرگی را از جانب درختان احساس می کرد – که بعدها او فهمید که آنها هورن های فنگورن هستند – و زمانی که برگشت و عقب را نگاه کرد او چشمانی را در میان شاخه ها دید. او تقریبا" بازگشت ولی بوسیله گیملی و گاندلف متوقف شد. هنوز هم لگولاس امیدوار است که روزی به فنگهورن برود، و گیملی هم قبول کرد که با او برود به شرطی که لگولاس هم به دیدن غارهای درخشان که در پشت هلمز دیپ قرار دارد برود.

در 5 مارس سه صیاد با مری و پی پین در آیزنگارد یکی شدند، و همچنین لگولاس با چوب ریش ملاقات کرد. مذاکراتی با سارامون صورت گرفت و گاندلف عصای آن خیانت کار را شکست و او را از فرقه جادوگران بیرون کرد.

روز بعد، آراگورن تصمیم گرفت که راه جاده مردگان را به طرف ساحل جنوبی در پیش بگیرد، به خاطر این که او به پلانتیر اورتاک نگاه کرده بود و او کشتی های دزدان دریایی را که میناس تیریت را تهدید می کردند دیده بود.

لگولاس تصیم گرفت که او را همراهی کند، گفت که او از مرگ نمی ترسد. آرود از رفتن به درون در تاریک امتنا می ورزید، ولی لگولاس اسب را تسکین داد و او را به داخل هدایت کرد. گیملی هم خیلی ترسیده بود ولی او دوستش را دنبال کرد.

بر روی تپه سنگ ارخ، آراگورن مردگان را صدا زد تا سوگندشان را تکمیل کنند، و آنها به طرف پلارگیر پیش رفتند جایی که سپاه مردگان کشتی های دزدان دریایی را به تصرف در آوردند. آنجا لگولاس صدای مرغان دریایی را شنید، به هر حال او هنوز دریا را ندیده بود. او یک احساس اشتیاق و هوس به دریا پیدا کرد همان طور که گالادریل آن را پیش گویی کرده بود. برای یک لحظه او جنگ را فراموش کرد، ولی او سریعا" به تعهدی که داده بود بازگشت و به پیش رفت.

لگولاس و گیملی همراه با آراگورن به طرف بالای آندوین قایق راندند و در روز 15 مارس در هنگام جنگ دشت های پله نور به میناس تریت رسیدند. بعد از پیروزی در نبرد، الف و دورف به درون شهر رفتند تا اینکه به دنبال مری و پی پین بگردند. لگولاس به این نکته اشاره کرد که باغ های بیشتری نیاز است و این در گروی آن است که آراگورن تاج گذاری بکند و در آن صورت مردمش درخت ها و پرنده های بسیاری به این جا خواهند آورد. زمانی که لگولاس شاهزاده ایمراهیل از دول آمروس را ملاقات کرد، به او تعظیم کرد چون در ایمراهیل خون مردم نیمرودل از لوتلورین از زمان های بسیار قدیم تشخیص داده بود.

فرماندهان غرب تصمیم گرفتند که به طرف دروازه سیاه پیش روی کنند و در یک تلاش دشمن را به خودشان مجذوب کنند تا به اندازه کافی حواس سائورون پرت بشود تا حامل حمله ماموریتش را تکمیل کند. لگولاس، هم به عنوان نماینده الف های سیاه بیشه و هم به خاطر علاقه زیاد به آراگورن تصمیم گرفت که با آنها برود. سپاه غرب در روز 25 مارس به دروازه سیاه رسیدند و آنها با نیروهای سائورون در نبرد مورانون جنگیدند تا اینکه حلقه نابود شد و سلطنت سائورون خاتمه یافت.

یاران حلقه در جشن وپایکوپی بر روی زمین های کورمالن دوباره به هم ملحق شدند و لگولاس در جنگل های ایتیلن با خوشحالی سرگردان شد. او تصمیم گرفت اگر تراندویل به او اجازه بدهد در آنجا با تعدادی از مردمش ساکن بشود بدهد.

آراگورن در روز 1 می به عنوان پادشاه تاج گذاری کرد و یاران حلفه تا روز ازدواج او با آروئن در روز وسط سال در میناس تریت باقی ماندند. یاران در روز 19 جولای میناس تریت را ترک کردند. زمانی که آنها به هلمز دیپ رسیدند، لگولاس همان طور که قول داده بود همراه با گیملی به غارهای درخشان رفت و الف از آنچه دیده بود هیچ سخنی نمی توانست بگوید. در آیزنگارد گیملی و لگولاس با همراهانشان وداع کردند و به دیدن فنگورن رفتند.

لگولاس الف هایی را از قلمروی درختان به ایتیلن آورد، و سرزمینی که زمانی در اثر غفلت کردن به درون سایه موردور افتاده بود دوباره در اثر مراقبت آنها به کمال زیبایی رسید. ولی آیا لگولاس هرگز صدای دریا را که از رودخانه بزرگ بالا می آمد را شنید ؟ زمانی که آراگورن در سال 120 دوران چهارم فوت کرد، لگولاس تصمیم گرفت که به دنبال دلش و آن چه در قلبش است برود. او یک قایق خاکستری ساخت و به طرف پایین آندوین قایق راند. گفته می شود که دوست بزرگ او گیملی، او را همراهی کرده است، و آن دو آخرین اعضای یاران حلقه سرزمین میانه را ترک کردند و از روی دریا به طرف غرب پیش راندند...






مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: